امی عزیز: دوست پسر زنده من یک فروشنده سطح پایین علف های هرز است.
راستش این همیشه من را آزار میداد، اما او میگوید حالا که پات در ایالت ما قانونی است، او دیگر قانون را زیر پا نمیگذارد، او کسبوکار میکند.
من اساسا از این واقعیت که او این کار را می کند متنفرم. در ساعات عجیب و غریب بازنده هایی را به خانه ما می آورد و من گاهی احساس ناامنی کرده ام.
حدس می زنم برای شما می نویسم چون می خواهم بررسی کنم. من از دیدگاه شما قدردانی می کنم و می توانم از دیدگاه دیگری استفاده کنم.
خب چی فکر می کنی؟
خسته
عزیز خسته: در ایالت من (جایی که مصرف گلدان در حال حاضر قانونی است)، افراد می توانند تعداد کمی از گیاهان را برای استفاده خود پرورش دهند، اما همچنان داشتن بیش از سه اونس و فروش آنها خارج از یک تجارت قانونی و دارای مجوز غیرقانونی است.
شما باید در شبکه قوانین و مقررات جایی که زندگی می کنید تحقیق کنید تا (بهتر از دوست پسرتان) میزان نقض قانون را درک کنید.
به نظر من مهمتر از آن فضایی است که این امر در خانه شما ایجاد می کند و اینکه چقدر در برابر جریان ورود غریبه ها به خانه آسیب پذیر هستید.
و بنابراین من از شما دو سوال می پرسم که باید از خود بپرسید:
اینجوری میخوای زندگی کنی؟
آیا این شریکی است که شما می خواهید و لیاقتش را دارید؟
او برای تامین نیازهایش انتخاب هایی انجام داد – و شما حق و مسئولیت دارید که به نفع خود انتخاب کنید.
امی عزیز: من سه فرزند 38، 41 و 52 ساله دارم. دو کوچکترین آنها فرزندان زیر 10 سال دارند.
من هر سال هزاران دلار به بچه ها می دهم. من به بزرگترینم سه برابر میدهم چون چند سالی است که مریض است، با وجود اینکه از رفتن به دکتر سنتی امتناع میکند.
هیچ یک از فرزندانم هدایای من را تصدیق نمی کنند. بچه وسط اگر بپرسم آیا پول در حساب بچه ها آمده است از من تشکر می کند.
این با یک تصادف رانندگی پیچیده است که در آن بزرگ ترین من در حالی که تحت تأثیر مواد مخدر بودم، یک زن و نوزادش را کشت.
چهار سال به زندان رفت. آخر هفتهها با او ملاقات میکردم و از دو نفر دیگر وقت میگرفتم. ما مجبور شدیم به شهر دیگری نقل مکان کنیم تا خانوادهمان، عمدتاً کودکان، تهدید به مرگ شوند. دو جوان هنوز با او صحبت نمی کنند.
اکنون بزرگترین من با من صحبت نمیکند، زیرا من “از خواهر و برادرهای او حمایت میکنم”.
من انتظار تشکر ندارم، اما یک قدردانی خوب خواهد بود.
من سال ها تحت درمان بوده ام اما بچه هایم از انجام آن امتناع می ورزند.
آیا من هیچ گزینه ای به جز توقف همه اعطای خود دارم؟
مادر فرسوده
فرسوده عزیز: بر اساس توضیحات مختصر شما، سرنوشت بزرگتر شما یک تصادف نبود، بلکه جنایت وحشتناکی بود که او مرتکب شد. پویایی خانواده شما هنوز با پیامدهای بلندمدت آنها در هم تنیده است.
تو مادر دخترت هستی و در حین گذراندن دوران محکومیتش در کنارش ایستادی، اما حالا انگار خودش حکمت را می دهد.
حمایت سخاوتمندانه شما از او ممکن است او را در جایی که هست نگه دارید (بیمار، عصبانی و وابسته)، و سایر فرزندانتان محبت شما را بدون تشکر به عنوان راهی برای تنبیه شما به خاطر آن می پذیرند.
به نظر من، کسی که حاضر نیست حتی با شما صحبت کند، نباید با یک چک سخاوتمندانه پاداش داد. (یا هر چکی.)
شما باید پول را مستقیماً برای توانبخشی و درمان این دختر خرج کنید.
من همچنین معتقدم که شما باید بخشی از این سخاوت را به صندوق قربانیان به یاد دو نفر که باعث مرگشان شد، اختصاص دهید.
شما باید با دو فرزند دیگر خود صادق باشید. به آنها بگویید که انتظار قدردانی و قدردانی را برای پولی که به آنها می دهید ظرف یک هفته پس از دریافت پول دارید، و اگر این کار را نکردند، متوجه خواهید شد که این پیام آنها به شما خواهد بود که آنها پول را نمی خواهند.
همچنین باید در نظر داشته باشید که کمک های خود را از آنها به صندوق آموزش نوه های خود منحرف کنید.
امی عزیز: داستان «در اصل یک والد مجرد» (درباره یک پدر بی توجه)، اگرچه جدی است، اما جدید نیست.
پل اف. بولر در کتاب خود “حکایات ریاست جمهوری” زمانی را بازگو می کند که مری لینکلن در کلیسا بود در حالی که آبه از رابرت پرستاری می کرد.
هنگامی که مری از کلیسا خارج شد، آبه را دید که در خیابان راه میرفت و در حال خواندن کتاب بود و او کالسکه را هل میداد – درست از حاشیه، در ترافیک. ماریا دوید تا کمک کند.
ایلینوی ریدر
خواننده گرامی: همیشه همینطور بوده است. آه
میتوانید به امی دیکنسون به آدرس askami@amidickinson.com ایمیل بزنید یا نامهای به Ask Ami، صندوق پستی 194، Freeville، NI 13068 ارسال کنید. همچنین میتوانید او را در Twitter@askingami یا فیسبوک دنبال کنید.